• وبلاگ : به تو
  • يادداشت : عمر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    هرگز گمان نميکردم

    دلم در کوچه هاي تنگ حضورت بلرزد

    اما لرزيد...

    چه صبورانه به انتظار نگاه مهربانت

    چشمان خسته ام را ميبستم

    وبا چه اميد روشني قلبم را سنگ فرش قدمهايت ميکردم

    ساعات انتظار همچون سکوت ترانه هاي سبز گذشت

    قفس تنهايي باز در وقت پرواز بروز کرد

    در هيچستان بودنم

    صداي تو...

    نرم و آهسته چيني تنهاييم را ترک داد

    اما

    اما...

    ...

    گل احساسم را به گداي خسته روزگار ميدهم

    آرام آرام

    در جاده ناچاريهاي زمان قدم بر ميدارم

    بي آنکه به پشت سرم بنگرم

    ...

    ديگر فلسفه شقايق را نخواهم فهميد

    در عمق مفهوم بودنم نمي نگرم

    که پر است از ترديد

    اما ميروم تنها و فقط به حضور تنهاييم دل خوش ميکنم

    و فرياد خواهم زد که در اين بيشهء عشق

    ديگر قهرماني نيست...

    فرياد ميزنم اين زندگي

    فقط به وسعت اندوه من جا دارد

    سلام

    ممنونم از اينكه لينكم كردين.

    من تو سايتم مشكل دارم ببخشين اگه نيمتونم لينكتون كنم.

    موفق و هميشه شادكام باشين.

    راستي مشخصاتتون مبهم هست شايد دليل خاصي داره.

    و اينكه دوس داشتم بدونم چه جوري با ادرس من آشناشدين.

    سلام

    در كل وبتون زيبا هست

    تصوير آشنايي داره

    موفق باشين