.wysiwyg {
FONT: 12pt tahoma; BACKGROUND: #f5f5ff;
}
P {
MARGIN: 0px
}
.inlineimg {
VERTICAL-ALIGN: middle
}
عمرم به آخر آمد، عشقم هنوز باقي
وز مي چنان نه مستم، کز عشق روي
ساقي
يا غاية
الاماني، قلبي لَديک فاني
شخصي کما تَراني، من غاية اشتياقي
اي دردمند
مفتون بر خدّ و خال موزون ؛
قدر وصالش اکنون داني، که در فراقي؟!!
يا سعد!
کيف صرنا؟ في بلدة هَجرنا
مِن بعد ما سهرنا، و الايد
في العناقي
بعد از
عراق جايي، خوش نايدم هوايي
مطرب، بزن نوايي در پرده ي عراقي
خان الزّمان عهدي، حتي بَقيتُ وَحدي
رُدوا عليِّ ودّي، بالله، يا رفاقي !
در سرو و
مه چه گويي؟ اي مجمع نکويي
تو ماه مشک بويي، تو سرو سيم ساقي
ان متُّ في
هواها، دعني امت فداها
يا عاذلي نباها، ذرني و
ما اَلاقي
چند از
حديثِ آنان؟ خيزيد اي جوانان!
تا در هواي جانان، بازيم
عمر باقي
قام
الغياث لمّا، زم الجمال زمّا
و الليلُ مدلهما، و الدَمعُ في الّماقي
تا در
ميان نياري، بيگانهاي، نه ياري !
درباز هر چه داري گر مرد اتفاقي!