• وبلاگ : به تو
  • يادداشت : تو من
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام خانومي كجايي حاجي حاجي مكه!

    من اپ كردم منتظرم يه سري بزن

    سلام خانمي كجاي حاجي حاجي مكه!

    منم اپ كردم يه سري بزن خوشحال ميشم

    دل مست و ديده مست و تن بي‌قرار مست
    جاني زبون چه چاره کند با سه چار مست ؟

    تلخست کام ما ز ستيز تو، اي فلک
    ما را شبي بر آن لب شيرين گمار، مست

    يک شب صبح کرده بنالم بر آسمان
    با سوز دل ز دست تو، اي روزگار، مست

    اي باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
    روزي که باشد آن بت سوسن عذار مست

    از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
    گر در شوم شبي به شبستان يار مست

    سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتي
    در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست

    لب برنگيرم از لب يار کناره گير
    گر گيرمش به کام دل اندر کنار، مست

    يکسو نهم رعونت و در پايش اوفتم
    روزي اگر ببينمش اندر کنار، مست

    مي‌خانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان
    ما را به خانقاه ندادند بار مست؟

    ما را تو پنج بار به مسجد کجا بري؟
    اکنون که مي‌شويم به روزي سه بار مست

    از ما مدار چشم سلامت، که در جهان
    جز بهر کار عشق نيايد به کار مست

    اي اوحدي، گرت هوس جنگ و فتنه نيست
    ما راي به کوي لاله‌رخان در مي‌آرمست

    اوحدي

    سلام

    شعر قشنگي است..فقط به نظر مي آيد اين قسمت نابودي اميد برگرداندن جسم است به جان يك جوري سكته دارد يعني از نظر فرم بيان با بقيه هم خواني ندارد..در مورد جسم وجان جسارتا فكر مي كنم جسم را در جسم بايد جست و جان را در جان اگر چه اين هر دو با هم پيو سته اند و جسم معبر جان است نمي دانم اين حكايت عطار را خواند ه ايد يانه؟:اهل ليلي مجنون را بسي

    در قبيله ره نداندندي همي

    داشت چوپاني در آن صحرا نشست

    پوستي بستد ازو مجنون مست

    سرنگون شد پوست اندر سر فكند

    خويشتن را كرد همچون گوسفند !

    .......سوي ايلي ران رمه من در ميان

    تا بيابم بوي ليلي يك زمان.......

    اگر نخواند ه ايد يك نگاهي به منطق الطير بيندازيد اين ارتباط را در اين حكايت خيلي ظريف نشان داده است. از توجه شما به پل سپاسگزارم.

    با آرزوي موفقيت براي شما