به تو
می بوسمت,می بویمت,اما... افسوس که نمی یابمت! چه دردیست تو را دیدن و ندیدن! چه سخت است تو را داشتن و نداشتن! هنوز با گرمی نفس های تو در آخرین در آغوش کشیدنم,سردی لحظه های بی تو نفس کشیدن را به رزم می طلبم. دریابم! لبانم در التهاب عطش نبودن لبانت می سوزد.روزهای تاریک بی تو بودن , انتظار ترنم صدای مهربانت به شبهای دیجور بی تو خفتن می انجامد,و چه انجامی!؟ کاش برای تمام بی تو بودن ها و بی تو ماندن ها و بی موسیقی نفسهایت طی کردن ها انجامی رسد. ا.پ
ترا نداشتن و دیدن!
نوشته شده در چهارشنبه 88/7/8 ساعت
11:49 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )
قالب وبلاگ : پارس اسکین |