• وبلاگ : به تو
  • يادداشت : دست خسته
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ققنوس 
    توي يک ديوار سنگي
    دو تا پنجره اسيرن
    دو تا خسته دو تا تنها
    يکيشون تو يکيشون من
    ديوار از سنگ سياهه
    سنگ سرد و سخت خارا
    زده قفل بي صدايي
    به لباي خسته ي ما
    نمي تونيم که بجنبيم
    زير سنگيني ديوار
    همه ي عشق من و تو
    قصه هست قصه ي ديدار ، آه
    هميشه فاصله بوده
    بين دستاي من و تو
    با همين تلخي گذشته
    شب و روزهاي من و تو
    راه دوري بين ما نيست
    اما باز اينم زياده
    تنها پيوند من و تو
    دست مهربون باده
    ما بايد اسير بمونيم
    زنده هستيم تا اسيريم
    واسه ما رهايي مرگه
    تا رها بشيم مي ميريم ، آه
    کاشکي اين ديوار خراب شه
    من و تو با هم بميريم
    توي يک دنياي ديگه
    دستاي همو بگيريم
    شايد اونجا توي دلها
    درد بيزاري نباشه
    ميون پنجره هاشون
    ديگه ديواري نباشه

    + ققنوس 
    تو از شهر غريب بي نشوني اومدي
    تو با اسب سفيد مهربوني اومدي
    تو از دشت هاي دور وجاده هاي پر غبار
    براي هم صدايي هم زبوني اومدي
    تو از راه مي رسي ،‌ پر از گرد و غبار
    تمومه انتظار ، مي ايد همرات بهار
    چه خوبه ديدنت ، چه خوبه موندنت
    چه خوبه پاک کنم ، غبار رو از تنت
    غريب آشنا ، دوست دارم بيا
    منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
    بگير دست منو ، تو او دستا
    چه خوبه سقفمون يکي باشه با هم
    بمونم منتظر تا برگردي پيشم
    تو زندونم با تو ، من آزادام


    مرا تنها مگذار،روزي كه خداوند تو را مي آفريداز او زمان مرگت را پرسيدم!مي داني
    چرا؟براي اينكه پيش از تو بميرم و هيچ گاه مرگت را نبينم ،مي خواهم تا هميشه
    برايم زنده باشي ،تا هميشه.تو ديگر تنها نيستي ،خانه اي خواهم ساخت برايت،از
    استخوان هايم برايش ستون واز پوستم برايش سقفي ،قلبم را با برق شكاف سينه ات
    مي شكافم واز گرمي خون رگ هايم براي شب هاي تاريك تنهاييت آتشي مي افروزم
    وتا هميشه در كنارت مي سوزم تا هميشه ودر عوض فقط از تو مي خواهم

    گونه هاي خيسم را پاك كني....