• وبلاگ : به تو
  • يادداشت : دست خسته
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ققنوس 
    توي يک ديوار سنگي
    دو تا پنجره اسيرن
    دو تا خسته دو تا تنها
    يکيشون تو يکيشون من
    ديوار از سنگ سياهه
    سنگ سرد و سخت خارا
    زده قفل بي صدايي
    به لباي خسته ي ما
    نمي تونيم که بجنبيم
    زير سنگيني ديوار
    همه ي عشق من و تو
    قصه هست قصه ي ديدار ، آه
    هميشه فاصله بوده
    بين دستاي من و تو
    با همين تلخي گذشته
    شب و روزهاي من و تو
    راه دوري بين ما نيست
    اما باز اينم زياده
    تنها پيوند من و تو
    دست مهربون باده
    ما بايد اسير بمونيم
    زنده هستيم تا اسيريم
    واسه ما رهايي مرگه
    تا رها بشيم مي ميريم ، آه
    کاشکي اين ديوار خراب شه
    من و تو با هم بميريم
    توي يک دنياي ديگه
    دستاي همو بگيريم
    شايد اونجا توي دلها
    درد بيزاري نباشه
    ميون پنجره هاشون
    ديگه ديواري نباشه