به تو
نشود فاش کسی آنچه میان من و تست تا اشارات نظر، نامه رسان من و تست گوش کن با لب خاموش سخن میگویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و تست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ار نه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تست این همه قصه فردوس و تمنای بهشت گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل هرکجا نامه عشق است نشان من و تست سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر وه ازین آتش روشن که به جان من و تست هوشنگ ابتهاج
نوشته شده در سه شنبه 91/6/21 ساعت
9:17 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )
قالب وبلاگ : پارس اسکین |