به تو
بدبین. خسته. بی باور بیتا محلوجی
گاه خیال میکنم
پشتِ خواب هر پروانه
عنکبوتِ پاپوشدوزِ دروغگویی
پنهان است
که در تبانیِ خود با تاریکی
تنها به غارتِ پاییزیترین پیلهها میاندیشد.
بیدلیل نیست
که هرگز به زَمهریرِ هیچ زمستانی
اعتماد نکردهام.
آیا به هیزمهای خیسِ این چالهی بیچراغ
دقت کردهاید؟
دَستهی آشناترین تَبرهای این حادثه
همه از جنسِ جنگلِ خوابآلودیست
که خود نیز
روئیدهی رویابینِ آفتاب و آسماناش بودهایم.
دروغ نمیگویم
باد را بنگرید
باد هم از وزیدنِ این همه واژه
به آخرین جملهی غمانگیزِ جهان رسیده است:
را ... را ... راحتام بگذارید،
من هم بدبینام
من هم خستهام
من هم بیباور.
نوشته شده در سه شنبه 89/4/15 ساعت
11:29 عصر توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )
قالب وبلاگ : پارس اسکین |