کد نمایش آب و هوا کد نمایش آب و هوا
// Something else $("tr.openclose a").click(function(){ $(this).parents("tr").hide(); $("tr.closed").show(); }); })
چت روم
مرداد 1388 - به تو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


به تو

با گریه می نویسم
از خواب
 با گریه پا شدم
 دستم هنوز
 در گردن ِ بلند ِ تو
 آویخته ست
 و عطر ِ گیسوان ِ سیاه ِ تو
 با لبم
آمیخته است
دیدار شد میسر و ...
 با گریه پا شدم

  ه.ا.سایه


نوشته شده در سه شنبه 88/5/27 ساعت 1:28 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

شب فرو می افتاد
 به درون آمدم و پنجره ها را بستم
 باد با شاخه در آویخته بود
 من در این خانه ی تنها تنها
 غم ِ عالم به دلم ریخته بود
 ناگهان حس کردم
 که کسی
 آنجا بیرون در باغ
 در پس ِ پنجره ام
 می گرید ...
 صبحگاهان
 شبنم
 می چکید از گل ِ سیب

  ه.ا.سایه


نوشته شده در سه شنبه 88/5/27 ساعت 1:7 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

 

بی مرغ آشیانه چه خالی ست
 خالی تر آشیانه ی مرغی
کز جفت ِ خود جداست !
 آه ، ای کبوتران ِ سپید ِ شکسته بال
 اینک به آشیانه ی دیرین خوش آمدید
 اما دلم به غارت رفته ست
 با آن کبوتران که پریدند
 با آن کبوتران که دریغا
 هرگز به خانه بازنگشتند
  ه.ا.سایه


نوشته شده در سه شنبه 88/5/27 ساعت 12:54 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )

ازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 پرده ی خلوت اینغمکده بالا زد و رفت
 کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
 خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
 درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
 آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
 چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
 بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند
 آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
 سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
 عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

ه.سایه

نوشته شده در سه شنبه 88/5/27 ساعت 12:51 صبح توسط جاری در تمام لحظه ها| نظرات ( )


قالب وبلاگ : پارس اسکین