به تو
شاید جرعه ای دیگر گره زین درد بگشاید ....... شرابی کهنه در رگهای من جاری ست دو چشمم مست رنگم سرخ عنابی ست و گوشم پر ز آوای لطیف نغمه ای آبی ست شبی مرموز و پائیزی ست امشب مردهای کوی و برزن جمله نامردند و کوهستان شهر کوچکم ، تنها و تاریک است ولی یک شمع گریان است و مانند من ِ حلاج دم تا صبح می گرید ....... شاید جرعه ای دیگر گره زین درد بگشاید ....... خداوندا خداوندی زیادت برده ای امشب؟ ویا شاید تو هم مستی شاید گوشه تاریک و تنگی ،مرده ای امشب دلم تنگ است هان بیدار شو ، پروردگاری کن کنار دسترنج خود نشین افغان و زاری کن ...... شاید جرعه ای دیگر گره زین درد بگشاید ...... نمیدانم چه میگویم سرم سنگین و طوفانی ست برایم لحظه هائی سخت و چونان سال طولانی ست دلم تنگ است، شاید جرعه ای دیگر...... ع.ک
قالب وبلاگ : پارس اسکین |